۷.۲۴.۱۳۸۸

انسان ، تبلیغ ، دکمه !

انسان موجودیه که فقط دو تا پا داره . کلا با زرافه متفاوته . جاروبرقی را دوست داره ، چون اونو یاده فیل میندازه! وقتی گرمش میشه ، رونه پایه راستش رو به جداره ی داخلی یخچال میچسبونه.از فروکردن دو شاخه تو پریز ، گوش پاک کن تو گوش ، پا تو جوراب و پای با جوراب تو کفش لذت می بره. درِ تاکسیو می کوبه و با شوفر سرِ کرایه دعوا می کنه. سکس ، حل جدول ، سفر به ماه و باغداری از تفریحات مورده علاقه ی اونه. بدنش تمام وسایلِ رفاهی رو داره - مثل گوش ، بینی دو سوراخه ، چشم ، سینه ، زیر بغل(!) ، آرنج ، بیست تا انگشت ، ناف ، زانو و یه عالمه پشم - اما " انسان " از همون بچگی به خاطر نداشتن اندامی که بتونه توی اون کتاب مدرسه ، وسایل آرایش ، مداد و کلاهشو بذاره خیلی ناراحت بود! و به همین خاطر "داتام" و "آیدین" تصمیم گرفتن کیف هایی بدوزن که "انسان" بتونه کتاب مدرسه ، وسایل آرایش ، مداد و کلاهشو توش بذاره. "داتام" و "آیدین" اسم این کیف هارو "دکمه" گذاشتن و اونها رو در: "خانه ی هنرمندان - فروشگاه کتابفروشی - جنب گالری ممیز" میفروشن.




۷.۱۱.۱۳۸۸

متشکرم!

پنجاه و سه قدم ، سه تا پله ، چهار قدم ، چهارده تا پله ، دو قدم ، سیزده تا پله ، یازده قدم ، ده تا پله و در آخر چهارده قدم!
این کوتاه ترین مسیریه که شما می تونید خودتونو از درِ حیاط هنرستان - همون که من توش درس می خوندم - به درِ ساختمون هنرستان برسونید.بعد از اونهمه پارازیت و چه و چه. البته با دو تبصره و یک تک ماده ، دیگه لازم نیست این مسیر گند رو برم و بیام.یعنی دیگه لازم نیست عمرمو هدر کنم،این همه ویتامین حیف و میل کنم و خیلی چیزای دیگه.همانا من فارغ التحصیل شدم!
خدا حافظ ناظم، خدا حافظ مدیر، خدا حافظ معلم عربی ،خدا حافظ معلم درس شیرینه مهارت های زندگی(!)، معلم زبان ، معلم ریاضی ، دفتر دار ، دربون و همه و همه.دیگه حتی ریخت نحس هیچ کدومتون رو نمیبینم!
ولی این آخرش نیست،همه زندگی یه جورایی فاجعه اس!*


*کیوسک