۶.۳۰.۱۳۸۸

و او اینگونه طراحی می کرد!



بیش از چند لحظه نمی تونستم به موهاش نگاه کنم.سیاهی تاریک موهاش دلمو تنگ می کرد.وقتی نگاهشون می کردم دوس داشتم نفس عمیق بکشم،انگار می خواستم غرق شم.ترسناک ترین فیلمی که دیدم انقدر نترسوندتم.نا خواسته می خواستم گریه کنم.

وگرافیت نا قابل مدادم جواب این رو نمیداد.





۶.۲۲.۱۳۸۸

لازم نیست نیک بنگری



سلام، من "نیسان ماکسیما" هستم،امیدوارم از سواری با من لذت ببرید!


۶.۱۸.۱۳۸۸

تمام امید من به توئه،ای کولر عزیز!

یه صدای غریبی از دورها داد میزد:"هیزمشو بیشتر کنید."
دو تا جوونی هم که وایستاده بودن کنار خورشید،خیلی شاد و سر خوش و با یه لبخند ملیح،هیزمارو میریختن تو خورشید.
"نریز آقا، نریز!این پائین داریم زندگی می کنیما انقد گرمش می کنی!

۶.۱۱.۱۳۸۸

اسباب کشی!

فعلا کنسله!



قربان شما صاب گالن